بوی بهار
امروز روز اول عیده و به خاطر اینکه خیلی هاتون گفتین که نوشته های من همش غمگینه پس براتون یه شعر نوشتم که از اون حالو هوا در بیاین ومن هیچوقت یادم نمیره که این روز چقدر بهم خوش گذشت البته کمبود جای خالی خیلی ادما حالمو گرفت اساسی حالا اینا رو بیخیال شو هر کی مونده قدرشو باید دونست
وصدای چکاوک ها
صدای لبریز از عشق بهاران
شکوفه های طلایی از جنس عشق
بر روی درخت های قلبمان روییده است
این بهاران امده است تا مرا حس کند
از جایی که نمیشناسم
این بار هم این فاصه ها اند
که مهلت سخن گفتن را میدهند